تبليغات





javahermarket

ارسال پاسخ
تعداد بازديد 134
نويسنده پيام
saghar آفلاين


ارسال‌ها : 20
عضویت: 3 /7 /1392
تشکر شده : 10

داستانك خوبي ها و بدي ها.....


دو دوست براي تفريح به
ييلاق هاي خارج از
شهر رفتند. در بين راه بر سر زمان استراحت اختلاف نظر پيدا کردند و
يکي از آن ها در
اثر عصبانيت بر روي ديگري سيلي محکمي زد.


آن يکي که سيلي خورده بود
سخت آزرده شد،
اما بدون آن که چيزي بگويد روي شن هاي کنار رودخانه نوشت: «امروز
بهترين دوستم به
من سيلي زد.»



سپس راه خود را ادامه دادند و به قسمت عميق رودخانه
رسيدند. آن دوستي که سيلي خورده بود پايش لغزيد و نزديک بود با جريان آب به سمت پرتگاهي
خطرناک برود که دوستش او را نجات داد.



وقتي نفسش بالا آمد سنگ تيزي برداشت و به زحمت روي صخره
اي نوشت: «امروز بهترين دوستم،جانم را نجات داد.»



دوستش با تعجب پرسيد: «چرا آن دفعه روي شن ها نوشتي و اين
بار روي صخره؟» ديگري لبخند زد و گفت: «وقتي بدي مي بينيم بايد روي شن ها بنويسيم تا به راحتي
با جريان آب شسته
شود و وقتي محبتي در حق ما مي شود بايد روي سنگ سختي حک کنيم تا براي هميشه بماند.»


جمعه 19 مهر 1392 - 20:59
نقل قول اين ارسال در پاسخ گزارش اين ارسال به يک مدير
تشکر شده: 1 کاربر از saghar به خاطر اين مطلب مفيد تشکر کرده اند: Fereshte &
Fereshte آفلاين



ارسال‌ها : 852
عضویت: 20 /5 /1391
محل زندگی: گـلستان
سن: 21
تشکرها : 319
تشکر شده : 170

پاسخ : 1 RE داستانك خوبي ها و بدي ها.....
قشنگ بود مررسی
اگـه تو زندگیت یکی از سیمهای سازت پاره شد
آهنگ زندگیتو جوری ادامه بده

که هیچکس نفهمه به تو چی گذشته
حتی اونی که سازتو پاره کرده!
سه شنبه 07 آبان 1392 - 16:05
نقل قول اين ارسال در پاسخ گزارش اين ارسال به يک مدير
ارسال پاسخ



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :